loading...
در حوالی تو...
ف.پرویز بازدید : 5 شنبه 29 تیر 1392 نظرات (0)

شب فرو می افتد،
و من تازه می شوم؛
از اشتیاق بارش شبنم.
نیلوفرانه
به آسمان دهان باز می کنم.
ای آفریننده ی شبنم و ابر
آیا تشنگی مرا پایان می دهی؟
تقدیر چیست؟
می خواهم از تو سرشار باشم.

تمام حفره های شب را می کاوم؛
بر فطرت خزه ها دست می سایم
که به انتشار عطر تو
بر سنگ ها پهن شده اند؛
یک وهم با رؤیاهای سبز
در مزرعه می خواند.
من فکر می کنم آنجا
عطر تو
دگرگون کننده تر
 به گوش می رسد.


گاهی آنقدر واقعیت داری
که پیشانی ام به یک تکه ابر سجده می برد.
به یک درخت خیره می شوم،
از سنگ ها توقع دارم
مهربانی را.
باران بر کتفم می بارد،
دست هایم هوا را در آغوش می گیرد؛
شادی، پایین تر از این مرتبه است
که بگویم چقدر.
گاهی آنقدر واقعیت داری
که من
صدای فروریختن
شانه های سنگی شیطان را می شنوم.

 

سلمان هراتی

 

درباره ما
Profile Pic
"در حوالی تو" جایی ست برای خط خطی های من! خط خطی هایی با طعم...طعم...اگر طعم این روزهایم را بخواهم بگویم، می شود: خط خطی هایی با طعم گس زندگی...
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 4
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 24
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 2
  • بازدید کلی : 88